منابع علمى امامان معصوم (علیهم السلام)(2)

نويسنده: علامه عسكرى
يكى از مصادر علم اهل بيت (علیهم السلام) ، پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه واله) است . علم رسول خدا كه علمى لدنى و از ناحيه خداوند بوده توسط آن حضرت در اختيار على (علیه السلام) و از طريق على (علیه السلام) به ساير ائمه (علیهم السلام) منتقل گرديده است . علامه عسكرى دراين‏باره مى‏نويسد:
اصل و ريشه حقايق و احكام اسلام در قرآن كريم است، و شرح و بيان و تفصيل آن بر عهده پيامبر اكرم و ساير مبلغين دست اول اسلام (علیه السلام) قرار داده شده است . پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه واله) حديث خويش يعنى آنچه به ايشان وحى شده و بشر تا روز قيامت بدان احتياج دارد، همه و همه را به پسر عم خويش على (علیه السلام) املاء فرموده و آن حضرت اين تعاليم را تدوين مى‏نمود.
انتقال تعاليم پيامبر (صلی الله علیه واله) به حضرت على (علیه السلام) در مجالس گوناگونى صورت مى‏گرفت كه ذيلاً به شرح آنها مى‏پردازيم:

الف - مجالس تعليم منظم‏

مجالس تعليم و ديدارهاى منظم اميرالمؤمنين (علیه السلام) با پسر عمويش رسول خدا (صلی الله علیه واله) براى فراگيرى دانش از آن حضرت به تفصيل نقل شده است . براى نمونه در اين مورد به كتاب «كافى» مراجعه مى‏كنيم و از قول امام (علیه السلام) چنين مى‏خوانيم :
من هر روز يكبار و هر شب يكبار نزد رسول خدا (صلی الله علیه واله) مى رفتم و آن حضرت در آن هنگام با من خلوت مى‏فرمود ، و هرجا كه آن حضرت تشريف مى‏برد، من نيز در خدمت ايشان بودم.
همه اصحاب آن حضرت اين را مى دانستند كه پيغمبر خدا جز با شخص من با هيچكس ديگر چنين ديدارهائى ندارد. اين ديدارها غالباً در خانه من صورت مى‏گرفت ، و آن حضرت به خانه من تشريف مى آورد. اگر من براى ديدار آن حضرت در يكى از خانه‏هاى او وارد مى‏شدم، همسرانش را از اتاق بيرون مى‏فرستاد و با من خلوت مى كرد، به طورى كه جز شخص من كسى ديگر در خدمت آن حضرت نبود.
اما هرگاه رسول خدا به خانه من تشريف مى‏آورد، از آن روى كه با من به تنهايى سخن گويد، نه فاطمه از كنار ما بر مى‏خاست و نه هيچيك از فرزندانم .
در چنين ديدارهائى ، من هر چه را كه از حضرتش مى پرسيدم جواب كافى دريافت مى‏كردم. و چون خاموش مى‏شدم و سؤالاتم پايان مى‏پذيرفت، آن حضرت خود آغاز سخن مى‏كرد.
هيچ آيه‏اى از قرآن به رسول (صلی الله علیه واله) نازل نشد، مگر اينكه براى من خواند و تقرير فرمود تا آن را به خط خود نوشتم و حضرتش تأويل و تفسير ، ناسخ ومنسوخ ، محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من بياموخت، و از خداى درخواست كرد كه قدرت فهم و حفظ آن را به من مرحمت فرمايد.
من، پس از آن دعائى كه حضرتش در حق من فرمود، هيچ آيه‏اى از كتاب خدا، و نيز هيچيك از مطالبى را كه ايشان املاء كرده و من نوشته بودم، از خاطر نبرده و فراموش نكردم.
در اينجا مناسب است قبل از نقل ادامه اين روايت ، حديث ديگرى را يادآور شويم. در اين حديث ايرادى كه بسا به ذهن برخى از خوانندگان نيز خطور نمايد، از سوى زيدبن على بن الحسين (علیه السلام) (م : 120 ه') پاسخ داده شده است . روايت بدين شرح است :
زيد بن على (علیه السلام) گفت : اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرموده است :
خواب به چشمانم راه نمى‏يافت مگر اينكه رسول خدا (صلی الله علیه واله) آنچه را كه جبرئيل درآن روز از موارد حلال و حرام و سنت، يا هرگونه امرونهى و آنكه اينها درباره چه چيزى و يا چه كسى نازل شده است ، به من تعليم مى‏فرمود.
به زيد گفته شد: وقتى كه اين دو از يكديگر دور مى افتادند و فاصله مكانى مانع ديدارشان مى‏گرديد، چگونه چنين امرى امكان داشت؟ زيد پاسخ داد:
پيامبر، روزهايى را كه ديدار حاصل نمى‏گرديد به خاطر مى‏سپرد و هنگامى كه امام به حضور حضرتش مى‏رسيد مى‏فرمود: «اى على ، در فلان روز، فلان مطلب آمد، و در فلان روز چنين مطالبى بر من نازل شده است» و بدينسان ادامه مى‏داد تا به روزى مى‏رسيد كه امام (علیه السلام) به زيارتش نائل شده بود. 1
اينك ادامه كلام امام على (علیه السلام) در روايت گذشته :
رسول خدا (صلی الله علیه واله) همه اوامر و نواهى و حلال‏ها و حرام‏هاى الهى، خواه مربوط به مسائل زمان حال و خواه مربوط به مسائل آينده، و نيز آنچه در كتابهاى آسمانى بر پيامبران گذشته نازل شده و از طاعت و معصيت خدا آگاهشان ساخته بود، همه و همه را به من تعليم فرمود، و من هم تمام آن‏ها را به خاطر سپردم، و حتى يك حرف آن را نيز فراموش نكردم.
سپس دستش را بر سينه‏ام نهاد، و از خدا خواست تا قلبم را از دانش و فهم و حكمت و نور لبريز سازد. 2
اين بود خلاصه‏اى از ديدارهاى منظم امام با رسول خدا (صلی الله علیه واله).

ب - مجالس تعليم و ديدارهاى نامنظم امام با رسول خدا

طى مطالبى كه گذشت ديدارهاى مرتب و از پيش معين شده امام با رسول خدا (صلی الله علیه واله) را، كه در كتابهاى معتبر هر دو مكتب به ثبت رسيده، آورديم.
اينك با نقل حديث زير كه در «سنن ترمذى» و ديگر مصادر معتبر مكتب خلفا آمده است، به بررسى ديدارهاى نامنظم امام با رسول خدا (صلی الله علیه واله) مى‏پردازيم :
ترمذى مى‏نويسد: از جابربن عبدالله انصارى 3روايت شده است كه گفت :
در جنگ طائف ، رسول خدا (صلی الله علیه واله) على را به حضور طلبيد، و با او به نجوا نشست . مردم (از راه خرده گيرى) گفتند: در گوشى صحبت كردنش با پسر عمويش على چه طولانى شد!!
چون اين سخن به گوش رسول خدا (صلی الله علیه واله) رسيد فرمود: «من از پيش خود با او به نجوا ننشستم، بلكه خداوند است كه با او نجوا مى‏كند.» 4
ترمذى در توضيح اين حديث گفته است : «نجواى خداوند» يعنى خداوند به پيامبرش امر كرده تا با وى به نجوا بنشيند.
حال ببينيم واقعاً مسأله چه بوده است كه رسول خدا (صلی الله علیه واله) بنا به امر پروردگار با پسر عمويش آنهم در جنگ طائف به نجوا نشسته است ؟!
آيا اين در گوشى صحبت كردن، مشورت جنگى بوده است؟ در حالى كه پيامبر در مشورتهايش در جنگها همه را شركت مى‏داد و با فرد خاصى به مشورت نمى‏نشست، همچنانكه در مورد جنگهاى بدر واحد و خندق و ... اين مطلب در تاريخ ثبت شده است .
پس ناگزير بايد پذيرفت كه اين ديدار و ديدارهاى نامرتب مانند آن 5 در رديف همان ديدارهاى منظم روزانه ايشان بوده است . يا جا دارد كه بگوييم اين ديدارها ممكن است از همان ديدارهائى باشد كه «زيد بن على بن الحسين» از آن ياد كرده كه اگر بين رسول خدا (صلی الله علیه واله) و پسر عمويش جدائى مى‏افتاد و چند روزى يكديگر را نمى‏ديدند ، در نخستين برخورد، رسول خدا (صلی الله علیه واله) با امام خلوت مى‏كرد و مى‏فرمود: اى على ! در فلان روز، فلان چيز، و در آن روز فلان موضوع بر من نازل شد... و بدين ترتيب علت طولانى شدن نجوا رسول خدا (صلی الله علیه واله) با على (علیه السلام) نيز آشكار مى‏گردد.
از آنچه تا به اينجا ، در اين مورد آورديم ، اين نتيجه حاصل مى‏شود كه دست آورد آن همه ديدارهاى مرتب يا نامرتب رسول خدا (صلی الله علیه واله) با پسر عمويش على بن ابى طالب (علیه السلام)، سپردن همه علوم و دانشهاى اسلامى از عقايد و احكام و غيره به شخص امام (علیه السلام) بوده است .

وصيت رسول خدا (صلی الله علیه واله) به اوصياء

در امالى شيخ طوسى، و بصائر الدرجات ، و ينابيع المودّه، آمدهاست : احمد بن محمد بن على فرزند امام باقر (علیه السلام) از پداران بزرگوار خود روايت كرده است :
رسول خدا (صلی الله علیه واله) به حضرت على (علیه السلام) فرمود: «آنچه كه مى‏گويم بنويس».
على (علیه السلام) پرسيد: اى رسول خدا ، از آن مى‏ترسى كه فراموش كنم؟ فرمود: «فراموش نمى‏كنى و از اين جهت بر تو بيمى ندارم . من از خدا خواسته‏ام كه اين علوم را در حافظه‏ات حفظ نمايد و دچار فراموشيت نفرمايد . بلكه براى شركايت (در امر امامت) بنويس.»
على پرسيد: اى پيغمبر خدا، شركاء من چه كسانى هستند؟
رسول خدا (صلی الله علیه واله) جواب داد: «امامانى از نسل تو هستند كه به بركت آنها باران رحمت بر امتم مى‏بارد ، و به واسطه آنان دعايشان مستجاب مى شود و به يمن وجود آنهاست كه خدا بلاها و آفات را از امتم بر طرف مى‏گرداند، و به خاطر آنها رحمت الهى ازآسمان بر ايشان نازل مى‏شود.»
آنگاه با انگشت مبارك به امام حسن اشاره نموده و چنين فرمود: «اين نخستين آنان است.»
و سپس اشاره به حسين كرد و گفت : «امامان از نسل او مى‏باشند»6.

دو نوع تبليغ

آنچه خداوند به پيامبر خود (صلی الله علیه واله) وحى مى‏فرمود، از نظر نحوه ابلاغ آن به دو دسته تقسيم شده است : دسته اول: شامل مواردى بوده كه زمان مقتضى براى ابلاغ آنها فرا رسيده و شرايط مناسب براى بيان آنها وجود داشته است . اين موارد توسط خود آن حضرت و بدون واسطه به حاضران محضر شريفش ابلاغ مى‏گشت.
و اما دسته دوم ؛ شامل مواردى بوده كه زمان عمل كردن به آن پس از عصر پيامبر (صلی الله علیه واله) بوده است . اينها را حضرتش فقط به على (علیه السلام) تعليم مى فرمود، و على (علیه السلام) هر دو دسته مطالبى را كه توسط رسول خدا (صلی الله علیه واله) تبليغ و بيان مى‏شد، در كتابهاى جداگانه به خط خود مى‏نوشت.
اين برنامه همچنان ادامه داشت ... تا اينكه زمان جدائى دو دوست از يكديگر ، و هنگام وداع وصى با پيامبر (صلی الله علیه واله) فرا رسيد . در اين آخرين ساعات حيات، پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) در يك جلسه بسيار مهم و اختصاصى آخرين تعليمات الهى را به امام (علیه السلام) انتقال داد.

آخرين جلسه تعليم

عبدالله بن عمروعاص مى‏گويد: رسول خدا (صلی الله علیه واله) به هنگام آخرين بيمارى خود فرمود: «برادرم را نزد من بخوانيد.»
... على نزد آن حضرت حاضر شد. آنگاه پيامبر جامه خود را بر وى افكند و او را پوشانيد و خود را كاملاً بدو نزديك نموده به آهستگى با وى سخن گفت . 7
ام سلمه نيز همين داستان را به گونه زير نقل كرده است : قسم به آنكس كه به او سوگند ياد مى‏كنم ، همانا على آخرين كسى بود كه با پيامبر خدا (صلی الله علیه واله) گفتگو نمود.
صبحگاهى از آن حضرت عيادت نموديم . ايشان كراراً مى پرسيد: «آيا على آمد؟ آيا على آمد؟».
فاطمه (علیه السلام) گفت : گويا او را در پى كارى فرستاده بوديد !؟ مدتى بعد على آمد. من دانستم كه آن حضرت با على كارى دارد، و لذا به همراه ديگران از حجره بيرون آمده و در درگاه آن نشستيم . من از ديگران به در اتاق نزديكتر بودم.
رسول خدا (صلی الله علیه واله) خود را كاملاً به على (علیه السلام) نزديك فرمود و به نجوا كردن و راز نمودن با وى پرداخت.
آن حضرت (صلی الله علیه واله) در همين روز وفات يافت . و بنابراين آخرين كسى كه با وى (صلی الله علیه واله) گفتگو نمود على بود.8
وسرانجام سخن خود امام (علیه السلام) را در اين باره ملاحظه مى‏نمائيم: پيامبر خدا (صلی الله علیه واله) در آخرين بيمارى خود فرمود: «برادرم را بگوئيد نزد من بيايد.» آنگاه فرمود: «به من نزديك شو.»
نزديك حضرتش شدم . آنگاه خود را به من تكيه داد ، و در همين حالت قرار داشت و با من سخن مى‏گفت به‏گونه‏اى كه گاهى قدرى از آب دهان مباركش به من مى‏رسيد - تا اينكه سرانجام زمان رحلت رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرا رسيد و در بر من وفات يافت ...9
در احاديثى كه گذشت ديديم چگونه رسول خدا (صلی الله علیه واله) تمامى علوم و معارف اسلامى را به على (علیه السلام) املاء فرمود و در كتابى مدون نزد ايشان به وديعت نهاد تا به عنوان سندى مكتوب از مجموعه اسلام به امامان از نسل خويش بسپارد.10

پي نوشت :

1- بصائر الدرجات ص 197 ح 4.
در تأييد اين حديث سه روايت در مصادر مكتب خلفاء نقل شده است . رجوع شود به سنن نسائى 178/1 باب التنحنح فى الصلاة و سنن ابن ماجه كتاب الادب باب الاستئذان ، ح 3708 و مسند احمد 85/1 ح 647 ، و ج 107/1 ح 845 ، و 80/1 ح 608 ، و تاريخ بخارى 121/2/4.
2- كافى 62/1 - 63 ، وسائل الشيعه (طبع قديم) 394/3 ح 1، مستدرك الوسائل 393/1 ، احتجاج طبرسى ص 134، تحف العقول ص 131 - 132، وافى 63/1 ، مرآة العقول 210/1.
در طبقات ابن سعد - از مصادر مكتب خلفا - در قسمت شرح حال امام على (ع) 101/2 (طبع اروپا) سه حديث در تأييد اين روايت نقل شده است، كه يكى از آنها در كتابى مخطوط از احمد بن حنبل به نام «فضائل على بن ابى طالب » روايت شده است .
3- جابر بن عبدالله بن عمرو انصارى از اصحاب رسول خدا است كه امام باقر (ع) را نيز درك كرده است . وفات جابر بعد از سال هفتادم هجرت در مدينه اتفاق افتاده است تقريب التهذيب 122/1.
4- صحيح ترمذى ، كتاب المناقب ، باب مناقب على بن ابى طالب ، ج 173/13 ، و تاريخ بغداد 402/7.
همين مضمون از جابر بن عبدالله در تاريخ ابن عساكر 310/2 و 311 ،و تاريخ ابن كثير 356/7 ، و اسد الغابه 27/4 نيز نقل شده است . و شبيه آن از جندب بن ناجيه (يا ناجية بن جندب) در كنزالعمال چاپ حيدرآباد - 1312 ه' ، 399/6 ، وچاپ دوم 200/12 ح 1122 ، و الرياض النضرة 265/2 نيز روايت گشته است .
5- از جمله موارد مشابه ديدارهائى است كه حضرتش با رسول اكرم (ص) در مدينه داشته است و در تفاسير در ذيل آيه نجوى (مجادله /12 و 13) بدانها اشاره شده است . براى تحقيق مراجعه كنيد به معالم المدرستين 322/1.
6- امالى طوسى (چاپ نعمان ، نجف سال 1384 ه') . 56/2 بصائر الدرجات ص 167 ، ينابيع الموده قندوزى چاپ دار الخلافة العثمانيه 1302 ه' ص 20.
7- تاريخ ابن عساكر (چاپ بيروت ، 1395 ه') ترجمة الامام على (ع) 484/2 ، تاريخ ابن كثير 359/7 ، كنزالعمال (چاپ اول) 392/6.
8- اين حديث در مستدرك حاكم و تلخيص ذهبى 139/3 صحيح توصيف شده است و نيز در مستدرك حاكم 14/3 - 17 باب كان أقرب الناس عهداً برسول الله (ص) از شرح حال حضرت على (ع) به چند سند روايت گشته است . و در مصنف ابن ابى شيبه 348/6، و مجمع الزوائد 112/9، و كنزالعمال چاپ دوم 128/15، باب فضائل على بن ابى طالب ح 374 ، و تذكرة خواص الأمة باب حديث النجوى و الوصيه از فضائل احمد بن حنبل نقل شده است .
9- طبقات ابن سعد، باب من قال توفى رسول الله فى حجر على بن ابى طالب ط اروپا ج 2/ق 51/2.

منبع:نقش ائمه در احياء دين

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله